پيامبر اكرم (ص) و حكومت ديني
خداوند در آيه 6 سوره احزاب ميفرمايد:
«النبي اولي بالمومنين من انفسهم»
پيامبر نسبت به مومنان داراي ولايت و تقدم است. سخن در اين است كه اين اولويت و تقدم در چه اموري است؟ ظاهر آيه آن است كه اين ولايت و تقدم در امور است كه معمولاً افراد و اقوام به رئيس خود مراجعه ميكنند يعني امور اجتماعي كه حفظ و صيانت و اداره اجتماع و نظام منوط به آن است. اموري نظري برقراري نظم، احقاق افراد، جمعآوري ماليات و اختصاص آن به مستحقان و مصارف ديگر، مجازات افراد خاطي و صلح و جنگ با بيگانگان.
كلمه «اولي» در اين آيه كه صفت برتر و به معناي «ولايت دارتر» است، اشاره دارد به اينكه ولايت نبي اكرم (ص) مقدم بر ولايتهاي موجود در جامعه است. يعني حكم پيامبر در شوون مختلف اجتماعي نافذتر و مقدم بر هر صاحب ولايتي است.
موارد زيادي در تاريخ ثبت شده كه حضرت رسول (ص) اين آيه را براي تبيين و توجيه و تفهيم برخي شؤون حكومتي و ولايت سياسي خويش به عنوان شاهد ميآورند كه در رأس اين موارد واقعه غديرخم است كه مردم در ابتدا به اين نكته آگاه ميسازند كه طبق اين نص الهي، پيامبر بر مردم ولايت دارد، آنگاه بيان ميكنند كه هر كه من بر او ولايت دارم علي (ع) نيز مولاي اوست.
آيه بعد كه بر ولايت سياسي پيامبر دلالت دارد آيه 105 سوره مباركه نساء است:
«انا انزلنا بالحق لتحكم بين الناس بما اريك الله....»
«ما كتاب را به حق بر تو نازل كرديم تا در ميان مردم بر اساس آنچه خداوند به تو آموخته است داوري كني....»
در اين آيه خداوند از پيامبر (ص) ميخواهد كه بر طبق آنچه از قرآن به او آموخته است در ميان مردم «حكم» كند. حكم كردن ميان مردم به قضاوت و داوري در حل مسائل قضايي،اختصاص ندارد بلكه مطلق است و همه امور و شؤون مسلمانان را شامل ميشود. كلمه حكم و حكومت در هر دو مورد مسائل قضايي و ولايت سياسي كاربرد دارد. چنانكه اين مطلب در آيه 213 بقره (در شماره قبل) آمد.
آيه بعد آيه ولايت است:
«انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكوه وهم راكعون»
« ولي شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آوردهاند. همان كساني كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند» (مائده/ 55)
با توجه به معناي «ولي و ولايت» در نزد اهل لغت چه از اهل سنت و چه از تشيع و قرائن موجود در آيه، معناي ولي، سرپرست و دارا بودن حق تصرف در اموال و نفوس ميباشد كه اثبات آن از لحاظ لغوي در حوصله اين بحث نميگنجد اما در برخي روايات ما هم اين ولايت، به ولايت سياسي تعبير شده است. يعني همان اولي بودن به تصرف در اموال و نفوس افراد. امام صادق (ع) در تفسير معناي ولايت مذكور در اين آيه ميفرمايند: «انما يعني اولي بكم، اي احق بكم، و باموركم و انفسكم و اموالكم الله و رسوله و الذين امنوا يعني عليا و اولاده الي يوم القيامه... «مقصود آن است كه بر شما اولويت دارد، يعني، خدا و رسولش و كساني كه ايمان آوردند كه مراد علي و اولاد امامش (عليهم السلام) هستند. به امور و اموال و انفس شما سزاوارتر در تصرفند.» (اصول كافي، جلد 1، ص 288).
آيه ديگر آيه معروف به «اولي الامر» است:
«يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله والرسول، ان كنتم تومنون بالله و اليوم الاخر ذلك خير و احسن تأويلا»
«هان اي مؤمنان! از خدا، پيامبر و اوليالامر خود پيروي كنيد و چون در چيزي نزاع كرديد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد، اين كاري پسنديده است و فرجام بهتري هم دارد.» (نساء/59)
«امر» در زبان قرآن و روايات به معناي حكومت يا سلطه سياسي تعبير ميشود كه مصداق بارز اين معنا را ميتوان از آيات «و شاورهم في الامر» (آل عمران/159) و «امرهم شوري بينهم» (شوري/38) بدست آورد.
زعامت و رهبري رسول الله (الامر) اگر تنها زعامت ديني باشد دعوت به مشورت و نظرسنجي در امور ديني و ابلاغ رسالت الهي معنا ندارد. پس «الامر» مذكور در اين دو آيه اشاره به تدبير و تصميم اجتماعي و سياسي است. و اين مسأله در همين آيه «اولي الامر» و حديث امام صادق (ع) در مورد قبلي هم صادق است.
اصحاب رسول خدا نيز علاوه بر پيامبري، شأن ولايت سياسي را براي او قائل بودند از اين روست كه پس از وفات پيامبر «ولايت سياسي اورا كه از آن به «الامر» تعبير ميكردند، قابل نيابت و تصدي ميدانستند. و از اين رو ابوبكر خود را جانشين پيامبر دانسته و حكومت را به دست گرفت. اگر زعامت پيامبر صرفاً زعامتي ديني بود و فقط شأن پيامبري ايشان ميبود كه قابل نيابت نبود. پس معلوم شد كه «الامر» به چه معناست.
اين آيه اطاعت محض از رسول خدا را در كنار اطاعت محض از خداوند، براي مؤمنين واجب شمرده كه اين اطاعت در تمام شؤون زندگي است از جمله در اختلافات اجتماعي و تنازعات بر سر منافع يكديگر در روابط اجتماعي و همانگونه كه گذشت،اختلاف و حل اختلاف تنها در موارد قضايي نيست.
پس اين آيه يك شأن حاكم بودن براي پيامبر بيان ميكند كه قبول اين امر براي افرادي كه به خدا و روز قيامت ايمان آوردهاند ناگزير است (يا ايها الذين امنوا). (ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر)
علاوه بر پيامبر، اين آيه، شأن حكومتي و ولايت سياسي را براي عدهاي ديگر كه از آنها به «اولي الامر» تعبير كرده است، نيز قائل است.
و اولي الامر كساني هستند كه از جانب خدا حق دخالت در شؤون ديني و دنيوي مردم را دارند. مصداق اين افراد به عقيده شيعه اماميه، ائمه معصومين (عليهمالسلام) هستند. در واقع اين آيه و آيه ولايت با توجه به احاديث معتبر ما و شواهد قرآني، ارتباط بين حكومت و امامت را هم بيان ميكند.
آيه بعدي ،آيه 65 سوره نساء است:
«فلا و ربك لا يومنون حتي يحكموك فيما شجربينم ثم لا يجدوا في انفسهم حرجاً مما قضيت ويسلموا تسليماً»
«نه، سوگند به پروردگارت كه آنان ايمان نميآورند مگر اينكه در مشاجرههايي كه ميان آنهاست تو را داور قرار دهند و در درون خود نسبت به قضاوت تو در تنگنا نباشند و تسليم محض حكم تو شوند.»
اين طرز بيان آيه، كاملاً نوع حكومت پيامبر و ارتباط تنگاتنگ ايمان و حكومت را مشخص ميكند. نتيجهگيري از اين چند آيه اينكه: در قرآن صحبت از حكومت ديني شده است. هم قوانين و سياستهاي اين حكومت و هم حاكمان اين حكومت بايد الهي ، مؤمن، ديندار و منصوب از سوي خدا باشند و عدم قبول حكومت اين حاكمان در واقع ايمان نياوردن به خداوند است.
علاوه بر اين آيات يك دسته آيات در قرآن هستند كه جهتگيريهاي كلي سياستهاي ديني را بيان ميكنند كه حكومت ديني ناچار است تشكيل شود تا اين سياستها اجرا گردند. حكومتي كه چگونگي احكام و قوانين آن با آيات قبل مشخص شد. آياتي كه اكنون بررسي ميكنيم ميتوانند ثابت كنند كه نه تنها سياست، چيزي غير ديني نيست بلكه سياست ديني و الهي موجب سعادت دنيا و آخرت و سبب تقرب به خدا خواهد شد.
1ـ و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم االظالمون (مائده/45)
« و كسي كه به آنچه خدا نازل كرده حكم نكند، از ظالمان خواهد بود.»
2ـ و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون (مائده/47)
3ـ و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون (مائده/44)
ظالم، فاسق و يا كافر خواهد بود هركس كه براساس آنچه خدا نازل كرده حكم نكند.
حكومتي را در نظر بگيريد كه غيرديني است، قوانين آن هم براساس معيارهاي خاصي وضع ميشوند مثلاً خواست و نياز مردم و اين قوانين ممكن است در خيلي از جاها با آنچه كه خدا نازل كرده است مغايرت داشته باشند، اما افراد جامعهاي كه اين حكومت در رأس آن است، مسلمانان هستند، حتي افرادي كه در طبقههاي بالاي حكومت جاي دارند. آيا عمل به قوانين، داوريها، سياستها و احكام اين حكومت هرچند خلاف امر خداوند باشد، با اين آيات قرآن همخواني و هماهنگي دارد؟ مسلماً كه اينگونه نيست. پس حكومت بايد به گونهاي باشد كه قوانين و سياستهاي آن براساس احكام الهي باشد. حاكمان اين حكومت هم طبق آياتي كه بعد ميگوييم بايد ويژگيهاي خاص خود را داشته باشند، تا با اين شرايط بتوان، امثال اين آيه قرآن (مائده/45) را محقق كرد.
البته مسلم است كه خداوند به طور صريح و آشكار در مورد ريز ريز قوانين حقوقي و قضايي و..براي دوران حاضر، در همه موارد صحبت نكرده است،